رابطه امام خمینی و مردم در انقلاب اسلامی
در بررسی انقلاب ها مطالعه دو ركن اساسی انقلاب (رهبری و مردم) و تعامل این دو ركن از اهمیت خاصی برخوردار است. همین امر باعث شده است نظریههای انقلاب را از لحاظ اهمیتی كه برای هریك از این دو محور قائل هستند به دو دسته تقسیم كنند.
1. مكاتب مردم محور
بلاتردید در تمام نهضتها و قیامهای سیاسی ـ اجتماعی مردم در معنای كلی و عام آن بعنوان موضوع اصلی این نهضتها مورد توجه و عنایت خاص بودهاند. مردم یا بعنوان كسانی كه نهضت در خدمت و برای نجات آنها طرحریزی شده و یا اینكه از آنان یاری و همكاری طلب شده است اهمیت ویژهای دارند یا اینكه خود به عنوان بازیگران اصلی در بسیاری از تحولات سیاسی ـ اجتماعی نقش ایفا كردهاند.
به استثنای كودتاهای نظامی كه توسط عده معدودی صورت میگیرد در بقیه تحولات سیاسی ـ اجتماعی نقش مردم به صورت بارز و آشكاری مشاهده میگردد. انقلاب نیز كه خود از تكامل یافتهترین انواع تحولات سیاسی ـ اجتماعی میباشد بدون حضور و مشاركت مردم معنا و مفهومی نداشته و در حقیقت یكی از اركان سه گانه انقلاب[1] حضور فعالانه مردم در صحنه تحولات انقلابی میباشد. لذا برخی مكاتب عامل اصلی پیروزی انقلاب را مردم میدانند و معتقدند مردم نقش اساسی در این پیروزی خواهند داشت.
البته تعریف روشن و دقیقی از كلمه مردم تاكنون نشده است و هریك از مكاتب با توجه به گروه فعال و مؤثر در تحولات سیاسیـ اجتماعی برای خود تعریف و برداشت خاصی از مردم دارند. ماركسیستها تنها طبقه كارگر و آن هم كارگر آگاه و یا به عبارت دیگر پرولتاریا را به عنوان طبقه مولد و انقلابی مطرح میكنند و لیبرالها به طبقه متوسط و روشنفكر جامعه امید بسته و آنها را به عنوان نماینده و پیشرو در هر جامعهای مؤثر در تحولات سیاسی ـ اجتماعی به ویژه انقلاب ها دانسته و بر روشنفكران و حركت های روشنفكری و احزاب تكیه میكنند. در انقلاب فرانسه نقش طبقه اشراف و نهایتاً بورژواها انكارناپذیر است[2] در انقلاب كوبا تكیه اساسی بر نظامیان و گروه های چریكی بوده است، انقلاب چین با تكیه بر نیروی دهقانان و كشاورزان به پیروزی رسید و در دیگر انقلاب ها هم میتوان با كمی دقت محور و محرك اصلی را شناسائی كرد. اما با كمی دقت متوجه میشویم آنچه در تمامی مكاتب معاصر جهان به عنوان «مردم» خوانده میشود تنها بخشی از مردم را تشكیل میدهند و نیروی محرك یا صاحب انقلاب به تمام اقشار جامعه اطلاق نمیگردد.
2. مكاتب رهبر محور
برخی مكاتب پیروزی یا شكست انقلاب را تنها مرهون رهبر و یا رهبران آن دانسته و معتقدند این نقش و قابلیت های رهبری است كه باعث بسیج و مشاركت تودهها در انقلاب میشود. اكثر این مكاتب برای رهبر یك اقتدار كاریزمایی قائل هستند و انقلاب را قائم به شخص رهبر میپندارند.
از جمله اساسیترین تئوریها در زمینه اقتدار كاریزمایی نظریه ماكس وبر میباشد كه معتقد است:
در سیاست كه خصیصه آن سلطه است، سه نوع سلطه در ارتباط با سه نوع رفتار قابل تشخیص است. عقلانی، سنتی و كاریزماتیك. این تقسیمبندی براساس خصلت ویژه انگیزشی است كه اطاعت از آن سرچشمه میگیرد. سلطه عقلانی مبتنی بر اعتقاد به قانونی بودن دستورها و قانونی بودن عناوین كسانی است كه اعمال سلطه ...