یك شب قبل از تبعید امام به ترکیه

دستور صادر شد و همان‌ شب ‌مولوی‌، رئیس‌ ساواك‌ تهران‌، به‌ همراه‌ نیروهایی‌ از هوابرد، به‌ قم‌ رفت‌ و ایشان‌ را به‌ تهران‌ آورد و صبح‌ روز بعد با هواپیما به‌ تركیه‌ تبعید شدند».

تبعید امام خمینی

ارتشبد حسین فردوست‌، درباره‌ی‌ دلایل‌ تبعید امام‌ خمینی‌ و مسائل‌ پشت‌ پرده‌ و دخالت ‌قدرت‌های‌ خارجی‌ در تبعید امام‌ خمینی‌ می‌گوید:

منصور برنامه‌های‌ مهمی‌ به‌ سود غرب‌ داشت‌ كه‌ یكی‌ از آنها «كاپیتولاسیون‌»بود كه‌ با مقاومت‌ جدی‌ امام‌ خمینی‌ مواجه‌ شد... همان‌ طور كه‌ منصور به ‌دستور آمریكا و با اختیارات‌ ویژه‌ به‌ صدارت‌ رسید، تبعید امام‌ خمینی‌ نیز دستور مستقیم‌ آمریكا بود. تصور من‌ این‌ است‌ كه‌ شخص‌ محمدرضا شاه‌ به‌ این‌كار تمایلی‌ نداشت‌ و بهتر است‌ بگویم‌ از آن‌ واهمه‌ داشت‌. شب‌ قبل‌ از تبعید، محمدرضا در كاخ‌ میهمانی‌ داشت‌ و حدود 200 نفر مدعو شركت‌ داشتند. منصور، نخست‌وزیر، نیز حضور داشت‌ و حدود نیم‌ ساعت‌ با محمدرضا در وسط‌ سالن‌ قدم‌ می‌زد و من‌ متوجه‌ آنها بودم‌ استنباطم‌ این‌ بود كه‌ منصور در موضوعی‌ پافشاری‌ می‌كند و محمدرضا موافق‌ نیست‌. یك‌ بار نیز شنیدم‌ كه ‌محمدرضا به‌ منصور گفت: «چرا اصرار می‌كنید؟»

همان‌ طور كه‌ منصور به ‌دستور آمریكا و با اختیارات‌ ویژه‌ به‌ صدارت‌ رسید، تبعید امام‌ خمینی‌ نیز دستور مستقیم‌ آمریكا بود. تصور من‌ این‌ است‌ كه‌ شخص‌ محمدرضا شاه‌ به‌ این‌كار تمایلی‌ نداشت‌ و بهتر است‌ بگویم‌ از آن‌ واهمه‌ داشت‌

 بالاخره‌ محمدرضا مرا خواست‌ و با بی‌ میلی‌ (چون‌ با ژست‌های‌ او آشنا بودم‌) گفت‌: «ببینید نخست‌وزیر چه‌ می‌خواهد؟» منصور مطرح‌ كرد باید هرچه‌ سریع‌تر آیت‌ الله خمینی‌ به‌ تركیه‌ تبعید شود. گفتم‌ باید به‌ پاكروان‌ رئیس‌ ساواك‌ گفته‌ شود. گفت‌: «تلفن‌كنید» تلفن‌ كردم‌. پاكروان‌ گفت‌: «آیا می‌توانم‌ با شاه‌ صحبت‌ كنم‌؟» به‌ محمد رضاگفتم‌. او به‌ اتاق دیگری‌ رفت‌ و با وی‌ صحبت‌ كرد. دستور صادر شد و همان‌ شب ‌مولوی‌، رئیس‌ ساواك‌ تهران‌، به‌ همراه‌ نیروهایی‌ از هوابرد، به‌ قم‌ رفت‌ و ایشان‌ را به‌ تهران‌ آورد و صبح‌ روز بعد با هواپیما به‌ تركیه‌ تبعید شدند».

پیروزی نهایی انقلاب اسلامی

در نگاه كلی


امام خمینی (قدس سره)

در دوران معاصر، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، حادثه مهم و حیرت انگیزی برای جهانیان بود. این حادثه ی بزرگ قرن، از یكسو معادلات سیاسی استكبار را در ادامه ی سیاست سلطه و تقسیم استعماری جهان بر هم زد و از سوی دیگر، یكی از استوارترین رژیم های وابسته را كه از حمایت قدرت های بزرگ برخوردار بود، ریشه كن ساخت، و در كشوری چون ایران، با اهمیتی كه از نظر استراتژیكی و اقتصادی برای قدرت های بزرگ جهان دارد، تحولی سیاسی – مردمی و عظیم به وجود آورد و این جریان سیاسی، یك بار دیگر اسلام را به عنوان یك قدرت تعیین كننده در جهان مطرح نمود و چشم انداز وحدت جهان اسلام، حركت عظیم بازیابی خویشتن خویش، گریز از سلطه، ایستادگی در برابر استعمار كهنه و نو، ایجاد قطب سیاسی جدید در جهان و فروریزی رژیم های وابسته و تحمیلی را در سرزمین های پر نعمت اسلامی، در برابر دیدگان مشتاق، بیش از یك میلیارد مسلمان گشود و موجی از وحشت و اضطراب در دل های جهان خواران پدید آورد.

معنای انقلابانقلاب در لغت، برگشتن از حالی به حالی، دگرگون شدن، رجعت، تغییر، تحول و ... است و در اصطلاح رایج جهان، شورش عدّه ای برای واژگون كردن حكومت و ایجاد حكومتی نو به منظور تغییرات اساسی و بنیادین در تمام نهادها، مناسبات، ساختار سیاسی و اجتماعی و جایگزینی سازمانی نوین و مطلوب در چهارچوب اهداف و آرمان های خاص می باشد.

در قرآن واژه ی انقلاب به كار نرفته ولی ده مورد مشتقات آن آمده است. در تمام این آیات، تناسب موضوع و منظور آیات، مفهوم لغوی آن، یعنی تغییر و دگرگونی و برگشتن مورد توجه بوده است، كه گاهی انقلاب به سوی تعالی و كمال است (اعراف 119) و گاهی بازگشت به عقب و انحطاط (آل عمران 144) و گاهی نه این و نه آن.

مشروطیت در ایران (1324 ق) كه دستاورد تلاش مجموعه ای از اقشار مختلف جامعه و غرب گرایان و روشنفكران برای اصلاح بنیادین در نظام دینی و اجتماعی ایران بود، سرانجام توانست با وضع قانون اساسی و متمم آن، تأسیس مجلس شورا و برخی نهادهای سیاسی و اجتماعی دیگر، گام هایی برای تحقق آرمان های خود بردارد. اما به دلایل فراوان، اهداف نظام مشروطه و مردم، برآورده نشد. استقرار دیكتاتوری رضاشاه (1299 تا 1320 ش) انحطاط عمیقی در ابعاد مختلف پدید آورد. او با نهادهای ملی و مذهبی در افتاد و شعائر دینی مورد دشمنی قرار گرفت. وی آداب مذهبی را خلاف تجدد می دانست حوزه های علمی دینی را تعطیل كرد، لباس روحانیت را خلاف رویه مملكت اعلام نمود و سرانجام در بازگشت از سفر به تركیه اقدام به كشف حجاب كرد. مشروطیت نیز به طور كلی به فراموشی سپرده شد. در جریان جنگ جهانی دوم، در سال 1320 شمسی، دیكتاتوری بیست ساله فرو پاشید و آزادی های سیاسی و اجتماعی قابل توجهی پدید آمد.

در فضای پس از شهریور 20، به طور كلی سه جریان عمده ی فكری – سیاسی پدید آمدند كه عبارت بودند از:ماركسیستی، ملی، اسلامی،حزب توده ی ایران مظهر جریان ماركسیستی بود كه در برابر این جریان قدرتمند، انجمن های ملی و اسلامی تشكیل گردید. این دوران با كودتای 28 مرداد 1332، پایان گرفت. از سال 1332 تا 1342، اندیشه و سمت گیری افكار دینی به سوی یك تحول انقلابی و عمومی در جامعه و در میان روشنفكران و جوانان اوج بیشتری گرفت.

انقلاب سفیددر سال 1960، جان.اف. كندی، رییس جمهور امریكا به منظور جلوگیری از تعمیق اندیشه های انقلاب و مبارزات ضدِاستعماری و در نهایت حفظ منافع امریكا، برنامه های اصلاحی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی چندی را به حكومت های وابسته توصیه كرد. محمدرضا شاه در سال 1339، در جهت اجرای سیاست «كندی» ، لایحه ی اصلاحات ارضی را به مجلس برد، اما لایحه متوقف شد و كاری از پیش نرفت.

به توصیه امریكا، دكتر علی امینی در اردیبهشت 1340، به نخست وزیری منصوب شد. وی دست به انجام اصلاحاتی، از جمله اصلاحات ارضی زد، حكومت ایران و مطبوعات خارجی و به خصوص امریكایی، نام این اقدامات را انقلاب نهادند كه رفته رفته نام «انقلاب سفید» بر آن اطلاق شد. به خاطر رقابتی كه بین شاه و امینی به وجود آمد، شاه امینی را عزل كرد و در تاریخ 27 تیر 1341، اسد الله علم به نخست وزیری منصوب شد. در تاریخ 16 مهر 1341، مطبوعات نوشتند كه در دولت لایحه ای با سه نكته تازه به تصویب رسید(1)

1-    به زنان حق رأی داده شد.

2-    قید اسلام از شرایط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان برداشته شد.

3-    به جای سوگند به قرآن «كتاب آسمانی» آورده شد.

پس از انتشار این خبر، نخستین موج مخالفت از سوی روحانیت و مراجع دینی پدید آمد و در میان بازاریان و دیگر اقشار جامعه، گسترش یافت و رژیم ناچار به عقب نشینی شد واسد الله عَلَم طی...

ادامه نوشته

شكسته شدن حكومت نظامی به فرمان امام

با تشدید درگیری ها در سطح شهر تهران، فرمانداری نظامی - در روز 21 بهمن- با صدور اعلامیه شماره 40 خود كه در ساعت 14 از رادیو پخش شد، ساعات منع عبور و مرور را افزایش داد. به موجب این اعلامیه از ساعت 16:30 تا 5 بامداد رفت و آمد در تهران و حومه ممنوع شد. به گزارش خبرنگاران مطبوعات، در اندك زمانی پس از انتشار این اعلامیه شایع شد كه اقدام مذكور به منظور جدایی انداختن بین مردم و آن گروه از پرسنل نیروی هوایی است كه از شنبه شب با گروهی از واحدهای گارد جاویدان درگیرند. اعلامیه فرمانداری نظامی تهران نه تنها مردم را غافلگیر كرد بلكه خبرنگاران نیز كه معمولاً قبل از دیگران در متن خبرها قرار می گیرند، حیرت زده شدند. هم زمان چهره شهر شتابزده و هیجان آلود شد. سرنشینان صدها اتومبیل با روشن كردن چراغ های خود و نصب اعلامیه بر پشت شیشه ها، ساعت جدید آغاز ممنوعیت رفت و آمد را به اطلاع دیگران می رساندند. كاركنان شركت های خصوصی و گروه های مختلف مردم از محل كار خود بیرون ریختند. تا قبل از سپری شدن مهلت بتوانند به منزل برسند.

در ساعت 4 بعداز ظهر روز 21/11/57 یعنی 30 دقیقه پیش از آغاز زمان اعلام شده برای منع عبور و مرور و برقراری حكومت نظامی، امام خمینی با انتشار اعلامیه ای خطاب به مردم اعلام داشتند: «من از مردم شجاع تهران می خواهم كه در صورتی كه قوای متجاوز عقب نشینی كردند، با حفظ آمادگی و هوشیاری از خدعه ی دشمن، آرامش و نظم را حفظ كنند ولی مجهز و مهیا برای دفاع از اسلام و نوامیس مسلمین باشند و اعلامیه امروز حكومت نظامی خدعه و خلاف شرع است و مردم به هیچ وجه به آن اعتنا نكنند.»

پس از این كه امام خمینی اعلامیه فرماندار نظامی تهران (در مورد ممنوعیت عبور و مرور) را غیر قانونی اعلام كردند و مردم نیز در تایید پیام امام، هیچ گونه توجهی به مقررات منع رفت و آمد نشان نمی دادند، جلسه شورای امنیت ملی در ساعت 18 (روز 21/11/57) تشكیل شد.

در ساعت 8 شب فرمانداری نظامی طی اعلامیه تهدیدآمیز شماره 41 خود اعلام كرد «فرمانداری نظامی تهران و حومه به حكم وظیفه و مسئولیت سنگینی كه به عهده دارد، نمی تواند در مقابل عملیات ضد انسانی و وحشیانه عناصر اخلالگر و فریب خورده بی تفاوت بماند، علی هذا بدین وسیله ساعات منع عبور و مرور شبانه را تا ساعت 12 ظهر روز یكشنبه 22 بهمن 1357 تمدید می نماید.»

هم زمان با حوادث تهران، در شهرستان ها نیز تهدید و تصرف پادگان ها و مراكز نظامی شروع شد، از جمله گروهی از همافران مبارز پایگاه هوایی نوژه به دستور آیت الله مدنی عملیات خلع سلاح پایگاه را آغاز كردند كه در اولین عملیات، اسلحه خانه پایگاه تصرف شد، سپس گردان خلبانان به همافران پیوست و سرانجام در آخرین ساعات شب كلیه فرماندهان دستگیر شدند و پایگاه هوایی نوژه ی همدان تسخیر شد.

منبع:سایت  انقلاب ما

هجرت امام خمینی«قدس سره»

از نجف به پاریس

13 مهر 1357

پس از قیام مردمی 15 خرداد 1342، رژیم محدودیت های بیشتری برای امام خمینی« قدس سره» و گروه های مذهبی اعمال كرد و آن گاه كه امام« قدس سره »علیه تصویب لایحه ی كاپیتولاسیون اعتراض نمودند، در 13 آبان 1343، ایشان را ابتدا به تركیه و سپس به عراق تبعید كرد.

تبعید و اقامت 14 ساله در نجف اشرف، توأم با یك زندگی بسیار ساده و بی تكلف بود.

امام در طی این مدت، با وجود محدودیت های مختلف، فریادهای حق طلبانه و ظلم ستیز خود را علیه رژیم، از طریق سخنرانی، ارسال پیام های كتبی و شفاهی به گوش ملت ایران می رساندند و بدین وسیله ماهیت رژیم را افشا می كردند.

امام« قدس سره» در كنار این اقدامات به تدریس فلسفه ی سیاسی حكومت اسلامی، تحت عنوان ولایت فقیه، همراه با دروس فقه و اصول پرداختند و شاگردانی برجسته و هم فكر تربیت كردند.

ثمره ی مجموعه ی این فعالیت ها باعث آگاهی و رشد سیاسی روزافزون همه ی اقشار اعم از تحصیل كرده ها، روحانیون، بازاری ها، شهری ها، روستایی ها و ... گردید و قاطبه ملت ایران، رهبری ایشان را پذیرفته و شعله های انقلاب فروزان گردید.

پس از ناامیدی رژیم از سكوت امام، دست به فعالیت های سیاسی برای ساكت كردن و یا اخراج ایشان از عراق زد.

اولین مذاكره بین وزرای خارجه ی دو كشور ایران و عراق، هنگام شركت در اجلاس سالانه ی سازمان ملل در نیویورك انجام شد، سپس هیأتی از تهران به بغداد عزیمت و با مقامات عراقی مذاكراتی به عمل آورد. نتیجه ی این دو مذاكره، ایجاد محدودیت هایی برای امام« قدس سره» بود، تا آن جا كه منزل ایشان توسط نیروهای امنیتی در 2 مهر 1357، محاصره و رفت و آمدها محدود و كنترل گردید. در این حال رییس سازمان امنیت عراق، یكی از نزدیكان امام (حجت الاسلام سید محمود دعایی) را احضار و پس از گفتگو با ایشان، در نهایت درخواست كرد كه امام «قدس سره» یك ماه سكوت نمایند و دلیل این مطلب را این طور بیان داشت كه (ما نسبت به رژیم شاه تعهداتی داریم و خروج امام« قدس سره »هم ازعراق صحیح نیست، امام كمتر فعالیت كنند ، اعلامیه صادر كنند، ولی خارج از عراق توزیع شود.)

هنگامی كه این خواسته ها به عرض امام« قد س سره» رسید، ایشان كه به هیچ عنوان حاضر نبودند حتی برای یك لحظه هم فعالیتشان تحت فشار یا توصیه های شخص یا اشخاص یا گروهی به نفع رژیم پهلوی محدود گردد، تصمیم به ترك عراق گرفتند و قصد عزیمت به سوریه را نمودند، اما به علت تیرگی روابط عراق و سوریه، تصمیم گرفتند كه از طریق كویت عازم سوریه شوند.

اخذ ویزا صورت پذیرفت، در حالی كه مسئولین صدور ویزا در كویت با آن كه مشخصات شناسنامه ای امام «قدس سره» به آنها داده شده بود، آگاه نبودند كه برای چه كسی ویزای ورود صادر می كنند.

صبح روز 13 مهر 1357، امام خمینی« قدس سره» با چند تن از نزدیكان و مرحوم حاج سید احمد آقا، به طرف كویت حركت كردند. پس از رسیدن به مرز، با داشتن ویزا، از ورود ایشان جلوگیری به عمل آمد. از این رو ساعاتی را در مرز سرگردان ماندند. حدود ساعت 11 شب مأموران مرزی عراق به امام اطلاع دادند كه بازگشتشان به نجف بلامانع است. اما امام «قدس سره» از بازگشت به نجف خودداری و شب را در بصره گذراندند و تصمیم گرفتند به پاریس بروند. عراقی ها هم  موافقت خود را اعلام كردند.

پیام امام« قدس سره» هنگام عزیمت به پاریس

امام خمینی« قدس سره» هنگام هجرت به پاریس، در ضمن پیامی به ملت ایران، دلایل هجرت خویش را این چنین بیان فرمودند:

«... اكنون كه من به ناچار باید ترك جوار مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام )را نمایم و در كشورهای اسلامی دست خود را برای خدمت به شما ملت محروم كه مورد هجوم همه جانبه اجانب و وابستگان به آنان هستید، باز نمی بینم و از ورود به كویت با داشتن اجازه، ممانعت نموده اند، به سوی فرانسه پرواز می كنم. پیش من مكان معینی مطرح نیست. عمل به تكلیف الهی مطرح است. مصالح عالیه ی اسلام و مسلمین مطرح است. ما و شما، امروز كه نهضت اسلامی به مرتبه بسیار حساسی رسیده است، مسؤول هستیم. اسلام از ما انتظار دارد. چشم جهانیان امروز به سوی شما ملت غیور دوخته شده. دولت های استفاده طلب به مطالعه ی روحیه و مقدار پشتكار ملت ما پرداخته اند. شما مردان و زنان تاریخ باید پایداری در راه كوبیدن ستمكاران و دفاع از حق را به جهانیان و نسل های آینده ثابت كنید... سربلند باد ملتی كه با فداكاری خود قدم در راه پیروزی حق برداشت و سدها و موانع را یكی، پس از دیگری شكست. پیروزباد، رادمردانی كه با خون خود عزت برباد رفته را باز گرفت و عظمت پایمال شده به دست سلاطین ستمگر را بازیافت.

من وقتی مطالعه ی روحیه ی مردان و زنان جوان از دست داده را می كنم، كه شجاعانه در مقابل مصائب ایستادگی كرده و می كنند، برای خود احساس شرمندگی می كنم، من می بایست با مصیبت های شما قدم به قدم همراه و آنچه شما دیده اید، دیده باشم. مع الاسف، نتوانستم در بین شما باشم و آنچه شما لمس كردید، بكنم، لكن از این راه دور چشمم به شمار روشن و قلبم برای سلامتی امت اسلامی می طپد. از خداوند تعالی عظمت اسلام و مسلمین و كوتاه شدن دست اجانب و وابستگان آنان را مسئلت می نمایم.»

عصر روز 14 مهر 1357، امام و همراهان به بغداد منتقل و شب را در هتل دارالسلام به سر برده و روز بعد، این مهاجر بزرگ زمان با كاروان كوچك همراهش، برای خدا، به سوی خدا و در راه خدا هجرتی تاریخی و سرنوشت ساز را آغاز نمود. در پاریس مورد استقبال چند تن از مشتاقان، از جمله آقای دكتر حبیبی قرار گرفت.

امام« قدس سره» پس از چند روز اقامت در منزلی در پاریس، به علت آن كه دولت فرانسه مصاحبه با خبرنگاران و نیز شركت در برنامه های نماز جماعت و اجتماعات سیاسی را برای ایشان ممنوع اعلام كرده بود، ضمن پذیرش موقت شرایط و محدودیت های دولت فرانسه، به مكانی در حومه شهر پاریس به نام «نوفل لوشاتو» نقل مكان كردند.

اقامت امام« قدس سره» در پاریس برخلاف تصور رژیم كه می اندیشید فاصله ی بین تهران و پاریس باعث بروز محدودیت های زیادی در ارتباط بین امام« قدس سره» و طرفدارانش می شود، باعث تسریع در رشد انقلاب شد، زیرا پاریس مكانی مناسب برای فعالیت های سیاسی بود و بدین سان شهرك نوفل لوشاتو كه دیرزمانی مكانی آرام و بدون سر و صدا بود، به خبرسازترین نقطه ی جهان تبدیل گردید، زیرا سیل گزارشگران، خبرنگاران، عكاسان و فیلمبرداران به آن مكان سرازیر گردید و دولت فرانسه برخلاف میلش نتوانست مانع مصاحبه ها و ملاقات های خبرنگاران و به طور كلی فعالیت های ایشان بشود. بدین ترتیب امام در طول چند ماه اقامت در پاریس، ضمن انجام مصاحبه با خبرنگاران و دیدار با شخصیت های مختلف فرانسوی، ایرانی و دیگر ممالك دنیا، به افشاگری رژیم پهلوی و حامی اصلیش آمریكا پرداخته و ندای مظلومیت ملت ایران را به گوش جهانیان رساندند. علاوه بر این با تماس تلفنی مستمر با طرفدارانشان در ایران و ارسال پیام های كتبی، ملت را برای انقلاب آماده ساختند.

 امام «قدس سره» تكیه ی كلامشان این بود كه«شاه باید برود» و سرانجام در روز 26 دی ماه 1357، شاه از ایران خارج شد و به مصر رفت.

فرار شاه از ایران


بعضی از تحلیل گران خارجی سال 1975، یعنی اواخر سال 1353 و 9 ماهه ی اول سال 1354، را نقطه ی آغاز افول قدرت شاه در ایران می دانند. وقایعی كه در این سال رخ داد، به حسب ظاهر همه از نیرومندتر شدن موقعیت شاه و رژیم سلطنت در ایران حكایت می كرد. درآمد نفت چهار برابر شد و به مرز سالانه 20 میلیارد دلار رسید كه با قدرت خرید آن روز دلار، رقم هنگفتی به شمار می آمد. شاه با اعلام یك سیستم تك حزبی در اسفند 1353، حكومت مطلقه خود را بر كشور تثبیت كرد، آشتی با عراق و امضای قرارداد حل اختلافات دو كشور كه براساس بیانیه ی الجزایر تنظیم شده بود، به نگرانی های ایران از مرزهای غربی خود خاتمه داد، روابط ایران با همه ی كشورها اعم از شرق و غرب توسعه یافت و سیل سران و دولتمردان خارجی، برای بهره گرفتن از خوان نعمتی كه بر اثر افزایش ناگهانی درآمد نفت در ایران گسترده شده بود، به ایران سرازیر شد. در این میان درباریان، به فكر راه انداختن جشن های تازه ای افتادند. این بار پنجاهمین سال سلطنت خاندان پهلوی را در آبان 1354، بهانه ای برای ریخت و پا ش های تازه قرار دادند. اسدالله علم یكی از معاونین خود، دكتر باهری را كه سوابق توده ای داشت برای سرپرستی برنامه های تبلیغاتی این جشن ها برگزید و ده ها  كتاب در وصف خاندان پهلوی كه هر یك با مقدمه ای با امضای علم آغاز می شد، انتشار یافت

در فوریه ی سال 1976، یعنی در زمان حكومت فورد و یازده ماه قبل از آن كه كارتر وارد كاخ سفید بشود، یك هیئت تحقیقاتی از طرف سازمان اطلاعات مركزی امریكا (سیا) به سرپرستی «ارنست اونی» گزارشی درباره ی خاندان سلطنتی و ساختار حكومت در ایران تهیه كرد كه در تیراژ محدودی در مجموعه ی نشریات محرمانه ی سیا چاپ و بین مقامات سیا و بعضی مقام های بالای امریكا توزیع گردید.(2) در این گزارش، خانواده ی سلطنتی ایران «كانون عناصر فساد و هرزه و شهوتران» معرفی شده و بیش از همه به شرح احوال اشرف پهلوی  به عنوان با نفوذترین و در عین حال فاسدترین اعضای خانواده پرداخته بود و شاه، را زمامداری خودكامه كه به جز افراد خانواده ی خود فقط با ده، دوازده نفر، كه رأس آن ها امیر اسدالله علم وزیر دربارش قرار دارد، محشور است «فقط از این عده اطلاعاتی را كسب می كند. او با كسی مشورت نمی نماید و دیگران فقط مجری تصمیمات او هستند. ایران عملاً تیول چهل خانواده است كه مقامات دولتی و تجارت را تحت كنترل خود دارند و بعد از آن ها 150 تا 160 خانواده ی دیگر هم هستند كه در درجه ی دوم اهمیت قرار گرفته اند و رده ی دوم مقامات سیاسی و فعالیت های بازرگانی كشور را اشغال می كنند. مجموع این خانواده ها كه 200 خانواده می شوند، جایگزین قدرت و نفوذ 1000 فامیلی شده اند كه امریكایی ها در گذشته از آن به عنوان خانواده ی حاكم بر ایران نام می بردند. گزارش سیا در تشریح نهادهای سیاسی در ایران می نویسد:

«دولت و پارلمان در ایران فاقد اختیار و قدرت نهادهای مشابه در حكومت دموكراسی هستند و عملاً جز صحه نهادن بر تصمیمات شاه و اجرای آن نقشی ایفا نمی كنند.»

شاه بعد از روی كار آمدن كارتر در سال 1977، درصدد جلب رضایت وی برآمد. نخست دولت سیزده ساله ی هویدا را تغییر داد و جمشید آموزگار تحصیل كرده ی امریكا را به صدارت گماشت و راهی آن كشور شد. تظاهرات انبوه مخالفان هنگام ورود او به كاخ سفید كه موجب پرتاب گاز اشك آور از طرف پلیس و اشك ریختن كارتر و مهمانانش شد،

]

 آغاز ناخوشی برای این سفر بود. اما شاه در همان دیدار نخستین با رییس جمهور جدید امریكا سر تسلیم فرود آورد و متعهد شد از افزایش قیمت نفت جلوگیری كند. در این مذاكرات، شاه جای هیچ گله و شكایتی برای امریكایی ها باقی نگذاشت، به طوری كه در بازگشت اعتماد به نفس خود را باز یافته و بار دیگر با خیال راحت بر اریكه ی سلطنت تكیه زده بود. ولی مشكلات اقتصادی و نابسامانی های ناشی از ریخت و پاش های گذشته از یك طرف و تشدید مخالفت ها با حكومت خودكامه و مفاسد و مشكلات ناشی از آن، به تدریج روند نهضتی را در جامعه شدت بخشید كه مهار آن روز به روز دشوارتر می شد. آموزگار در كار خود فرو مانده و هویدا هم كه به وزارت دربار منصوب شده بود، از هیچ گونه كارشكنی در كار دولت فروگذار نمی كرد و سرانجام با انتشار مقاله ی توهین آمیز نسبت به امام خمینی« قدس سره» در روزنامه ی اطلاعات در 17 دی 1356، كاری ترین زهر خود را به حكومت آموزگار ریخت.

 این مقاله به ابتكار هویدا تهیه و شاه بر انتشار آن صحه گذاشت و حتی لحن آن را تندتر كرد. سرانجام دولت آموزگار از كار بر كنار شد و شاه شریف امامی را كه مهره انگلیسی ها بود روی كار اورد تا بتوانددر كنار حمایت امریكا، رضایت انگلستان را نیز جلب نماید. انخاب شریف امامی به نخست وزیری هم هیچ یك از انتظارات شاه را بر نیاورد. عقب گرد ناگهانی رژیم در برابر مخالفان و آزادی مطبوعات، به گسترش فعالیت های مخالف رژیم انجامید. اقدام شتابزده ی رژیم در برقراری حكومت نظامی، فاجعه ی 17 شهریور میدان ژاله (شهدا) را آفرید. انعكاس جهانی این فاجعه رژیم را از اجرای مقررات حكومت نظامی بازداشت و تظاهرات و اعتصابات تازه ای را به دنبال آورد.        

تیراندازی به سوی دانشجویان و دانش آموزان در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و كشته و زخمی شدن تعدادی از آن ها، تظاهرات بی سابقه ی 14 آبان را در تهران به دنبال داشت. شاه همان روز با هلیكوپتر بر فراز شهر پرواز كرد و پس از مشاهده  ی شعله های آتش كه از صدها نقطه ی شهر زبانه می كشید، به كاخ نیاوران بازگشت و سفیران امریكا و انگلیس را نزد خود فرا خواند تا تصمیم خود را به تشكیل یك دولت نظامی به آن ها ابلاغ كند. سفیر امریكا نظر موافق واشنگتن را با استقرار یك دولت نظامی اعلام داشت. سفیر انگلیس نیز گفت:

دولت انگلستان آنچه را كه اعلی حضرت به مصلحت كشور خود تشخیص دهند، تأیید می كند. شاه پس از این ملاقات حكم نخست وزیری ارتشبد ازهاری را امضا كرد و فردای آن روز ضمن اعلام تشكیل دولت نظامی گفت كه صدای انقلاب ملت را شنیده و قول می دهد كه اشتباهات گذشته جبران شود.

دولت نظامی در همان چند روز اول ناتوانی خود را در اداره ی امور كشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سرگرفته شد. حكومت نظامی هم عملاً كارآیی خود را از دست داد، زیرا مقررات حكومت نظامی در مورد منع اجتماعات اجرا نمی شد.  حكومت نظامی به ویژه در مورد مطبوعات سختگیری كرد، ولی نویسندگان مطبوعات زیر بار سانسور نرفتند و دست به اعتصاب زدند و مردم بیش از پیش برای آگاهی از آنچه در كشورشان می گذشت به رادیوهای بیگانه روی آوردند. گسترش موج اعتصابات در سراسر كشور، بخصوص صنعت نفت، مملكت را به حال فلج كامل در آورد و درآمد ارزی كشور به صفر رسید. شاه برای خروج از بن بستی كه در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ی ملی روی آورد و قبل از همه دكتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت. دكتر صدیقی پس از یك هفته مطالعه و مشورت، پاسخ ردّ داد. شاه از شاپور بختیار دعوت كرد. بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار كامل و خروج شاه از كشور بعد از رأی اعتماد مجلسین به دولت پذیرفت. شاه ناگزیر، تمام شرایط را پذیرفت.

با روشن شدن جرقه های اولیه انقلاب و فشار نیروهای مخالف رژیم و هماهنگی قیام های مردمی به رهبری امام خمینی قدس سره و كشتار 17 شهریور و برگزاری مراسم چهلم های مختلف شهدا در تهران، تبریز، اصفهان ،مشهد و ...، و اعتصاب كارگران شركت ملی نفت و چاپ مقاله توهین آمیز احمد رشیدی مطلق علیه امام« قدس سره»، كنترل امنیت كشور از دست نیروهای رژیم و حتی حكومت نظامی خارج شد و پایه های اقتدار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی سست شده و منجر به فرار شاه گردید.

در آن تاریخ همه ناظران سیاسی متفق القول  بودند كه حل بحران، با حضور شاه در ایران امكان پذیر نیست و رهبر انقلاب اسلامی، به هیچ عنوان حضور شاه و رژیم سلطنتی را تحمل نخواهد كرد. شاه نیز پس از عدم موفقیت دولت نظامیازهاری در برقراری نظم و آرامش و رقع اعتصاب ها كه اقتصاد كشور را فلج كرده بود، راه دیگری جز خروج از كشور نداشت. تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی بود. مشایعت كنندگان، نخست وزیر، رؤسای مجلسین، وزیر دربار، رییس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگان های گارد شاهنشاهی بود. مقارن ساعت یازده و نیم صبح، شاه و همسرش، با یك هلیكوپتر وارد فرودگاه شدند.     

شاه در مصاحبه ی كوتاهی به خبرنگاران گفت:(1)

«مدتی است احساس خستگی می كنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از این كه خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اكنون آغاز می شود و تهران را به سوی آسوان در مصر ترك می كنم. امروز با رأی مجلس شورای ملی كه پس از رأی سنا داده شد، امیدوارم كه دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه گذاری آینده موفق شود.»

در مورد مدت سفر گفت:

«این سفر بستگی به حالت من دارد و در حال حاضر دقیقاً نمی توانم آن را تعیین كنم.»

ساعت نیم بعد از ظهر، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترك كردند.

      

در آخرین روزها فرح كوشید تا موافقت شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفویض مقام نیابت سلطنت به وی، طبق قانون اساسی جلب نماید. شاه نپذیرفت و گفت این كار مشكلی را حل نخواهد كرد. سرانجام شاه روز 26 دی 1357، فرار را بر قرار ترجیح داد. از اعضای خانواده ی سلطنتی تنها فرح مانده بود كه او نیز همراه همسرش از ایران خارج شد. پس از خروج شاه از ایران، موج شادی مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خیابان ها و اظهار شادمانی و پخش گل و شیرینی این پیروزی بزرگ را جشن گرفت و رژیم سلطنتی كمتر از یك ماه پس از فرار شاه سقوط كرد و طومار عمر رژیم سرتاسر ظلم و جور 2500 ساله ی شاهنشاهی روز 22 بهمن 1357، درهم پیچیده شد.

پی نوشتها:

1-    غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ص 314-313.

2-    محمود طلوعی، پدر و پسر، ناگفته ها و ناشنیدنی ها از زندگی و روزگار پهلوی ها، ص 753-751.

منبع: تبیان